ژئومورفولوژی
ریشه لغوی
ژئومورفولوژی علم شناسایی اشکال ناهمواریهای زمین است ، این واژه از زبان یونانی گرفته شده و از سه جز Geo به معنی زمین ، Morphe به معنی شکل و Logos به معنی شناسایی ترکیب یافته است.
دید کلی
ژئومورفولوژی
جدید بیشتر مبتنی بر مقایسه سیستماتیک اشکال ناهمواریها و نهشتههایی
است که موجب تعیین سن آنها میگردد و همچنین تعیین اشکال اولیه و اصلی ناهمواریها
و بالاخره شناسایی فرآیندها و محیط موورفوکلیماتیک هنگامی که ناهمواریها را بوجود آوردهاند، مورد توجه میباشد.
همچنین ژئومورفولوژی از مطالعات آماری برای بررسی اشکال ناهمواریها بهره میگیرد
و سعی دارد در تحول ناهمواریهای زمین علیرغم پیچیده بودن مساله دینامیک
طبیعت ، سهم فرآیندهای مختلف ناشی از آب و هوا و پوشش گیاهی و ماهیت سنگها و ساخت
زمین و تغییر شکلهای تکتونیکی و میراث مراحل اولیه تکامل را از نظر دور ندارد.
تاریخچه
این علم از دیرباز به وسیله جغرافی دانان یونانی بیآنکه عنوان مشخصی داشته باشد شناخته شده بود و بعدها در دوره رنسانس ، لئوناردو داوینچی و برنارد پالیسی در گسترش آن پیش قدم شدند. لئورناردو واوینچی در یادداشتهای خود از روابط مهمی که بین ابعاد درهها و رودخانهها وجود دارد سخن میگوید و در قرن نوزدهم ژئومورفولوژی یکی از شاخههای سیستماتیک علوم مربوط به زمین میگردد.
سیر تحولی و رشد
کاربرد ژئومورفولوژی در اوایل قرن 19 بوسیله مهندسین هیدرولیک که مامور ایجاد کانالهای آبی و تنسیق رودخانهها بودند، مورد توجه قرار گرفت و ژئومورفولوژی دینامیکی نیز در تنظیم طرحهای ایمنی و حفاظت راهها مورد توجه مهندسین عمران ناحیهای واقع شد، از جمله مهندس سورل در سال 1872 تئوری جدیدی در مورد چگونگی تحول و تکامل و دگرگونی رودخانهها ارائه داد. و مهندس دوس آب شناس معروف در سال 1841 مفهوم نیمرخ متعادل رودخانهها را بیان داشت.
جنگل انان نیز به نوبه خود دریافتند که در جهت مبارزه علیه فرسایش خاک به وسیله سیلابها میتوان از علم ژئومورفولوژی کمک گرفت و به همین منظور در قرن نوزدهم درخت کاری حوضههای سیلابی متداول گردید.
پژوهشهای علمی ژئومورفولوژی از اواخر قرن 18 آغاز گردیده بود و سوسور اهل ژنو ضمن بررسی یخچالها و اشکال نهشتههای یخچالی دریافته بود که گسترش یخچالها در گذشته فوق العاده بیشتر از عصر حاضر بوده است : مطالعات نامبرده درقرن 19 به وسیله یک سوئیسی دیگر به نام آگاسیز دنبال شد.
زمین شناسان نیز به نوبه خود در جهت تعیین تاریخ زمین شناسی ، تحول ناهمواریها را مورد توجه قرار دادهاند. چنانچه در اواخر قرن 18 هوتون مبتکر این روش بوده و تحقیقات نامبرده چند سال بعد به وسیله پلیفر و جیکی و لئیل تعقیب شده است. در اواسط قرن 19 زمین شناسان انگلیسی اولین کسانی بودن که مفهوم پیدایش دشتگون را بیان داشتهاند. در کشور فرانسه ژنرال دولانوئه و مارژری که اولی توپوگراف و دیگری زمین شناس بود، اشکال کلاسیک ناهمواری ژورایی را با توجه به ساختهای چین خورده آن بررسی کردهاند و در سال 1888 کتال جالبی تحت عنوان مقدمهای بر ژئومورفولوژی به چاپ رسانیدهاند.
در اتازونی ، کشف قسمتهای نیمه خشک غرب به پوول اجازه داد که ضمن بازبینی زمینی کیفیت تخریب رودخانهای را در کانیون کلرادو تجزیه و تحلیل کند، و همچنین ژیلبرت در این زمینه مکانیزم آبهای جاری را تعیین کرده و ماک جی نیز نقش آبهای جاری سفرهای شکل را بررسی نموده است.
این قبیل بررسیها بعدا به وسیله ویلیام موریس داویس تئوریسین معروف تکمیل گردیده و نامبرده تئوری معروف سیکل فرسایش را پیشنهاد میکند و با ارائه این تئوری ، ژئومورفولوژی وارد مرحله جدیدی میشود و داویس شخصیت علمی جهانی پیدا میکند.
قلمرو ژئومورفولوژی
در مطالعه ناهمواریهای پوسته جامد زمین میتوان سه ناحیه به شرح زیر تشخیص داد:
زمینهایی که در آب فرو رفتهاند (اعماق دریاها و دریاچهها(
زمین هایی که خارج از آب هستند یعنی خشکیها.
ناحیه تلاقی این دو یعنی ساحل که خود قلمرو ویژهای است.
انواع ژئومورفولوژی
ژئومورفولوژی
ساختمانی :
ژئومورفولوژی ساختمانی از ماهیت سنگها و طرز قرار گرفتن آنها و پدیدههایی که از عمل تکتونیک (مانند خمیده گیهای
طبقات ، شکستگیها ، چینها و...) حاصل میشود ، بحث میکند که میتوان گفت قسمت عمده شکل
گیریهای پوسته زمین به وسیله این علم شناخته میشوند.
ژئومورفولوژی فرسایشی : گروه دیگر مانند آبهای جاری ، باد ، یخچالها که موجب کنده کاری ناهمواریها گشته و کم و بیش موجب تخریب و از بین رفتن آنها میگردند، مطالعه این گونه عوامل ، ژئومورفولوژی فرسایشی را تشکیل میدهد که گاهی به آن با کمی تفاوت در معنی عبارت ژئومورفولوژی دورهای اطلاق میشود
ارتباط ژئومورفولوژی با سایر علوم
بین ژئومورفولوژی و سایر علوم ازجمله خاک شناسی ، هیدرولوژی و اکولوژی و آب و هوا شناسایی روابط بسیار نزدیک وجود دارد. زیرا عوامل این قبیل علوم بیشتر در سطح زمین موثرند. به علاوه مطالعات ژئومورفولوژی یک ناحیه با دانستن اطلاعات حاصله از علوم ذکر شده آسانتر میگردد
عرصه مطالعات در ژئومورفولوژی
با توجه به نو ظهور بودن ژئومورفولوژی این دانش در کشورهای جهان سوم و خاورمیانه هنوز جایگاه خود را نیافته است و کاربردی نشده است و استفاده از آن به صورت تخصصی و کاربردی بیشتر در کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا متداول شده است. با ظهور کسانی چون موریس دیویس - پنک و کینگ و ارائه مدلهای آنان و ایجاد بسترهای مطالعاتی و تحقیقی زمینه پیشرفت این علم در این کشورها فراهم گردیده است.
آنچه قابل توجه است عرصه مطالعاتی این دانش در گامهای نخستین آن است چنانچه در سالهای اولیه تدوین و استقلال این رشته از دیگر رشته ها گستره مطالعاتی آن فقط سطح زمین را شامل می شد یعنی آن قسمت از زمین که در تقابل و برخورد با لایه های هوا - آب - لایه حیات و دیگر لایه های کره زمین قرار می گرفت.البته مراد از سطح زمین در اینجا فقط سطح خشکیها نبوده و سطوح زیر دریا ها را نیز شامل می گردد چرا که اشکال و ناهمواریهای روی زمین به صورت مرتبط و بهم پیوسته بوده و می توانند به لحاظ منشا پیدایش از الگوهای یکسانی تبعیت کنند.شاهد این پیوستگی ادامه برجستگیها در زیر دریاها ونقشه های زمین شناسی دورانهای مختلف است البته عرصه مطالعات بشر در همه علوم با گذشت زمان تغییر می کند که ژئومورفولوژی نیز از این قاعده مستثنی نیست.وبا سفر انسان به ماه و مشاهده سطح دیگر اجرام سماوی به انسان جستجوگر این اجازه را می دهد که عرصه مطالعاتی خود را در این زمینه گسترش بخشیده و روشهای تحقیقی و مدلهای جدیدی در ژئومورفولوژی ارائه داده و به روشهای مطالعاتی موجود اکتفا نکند. چنانچه مشاهده اشکال و ناهمواریهای دیگر سیارات و اجرام مستلزم بررسی الگوهای پیدایش در آنهاست که روشهای خاص خود را می طلبد.
پس با این وجود امروزه ژئومورفولوژی گستره ای به وسعت جهان هستی را در بر می گیرد که نحوه مطالعه و تبیین و توضیح در هر حیطه منوط به در نظر گرفتن چارچوب و قواعد آن گستره است.
مفهوم ژئومورفولوژی
ژئومورفولوژی کلمه ایست که دارای ریشه یونانی می باشد و به معنای شناخت شکل زمین است .در واقع این علم به توضیح در مورد اشکال هندسی سطح زمین وچگونگی بوجود آمدن آنها و تغییرات این اشکال در بسترهای گوناگون می پردازد و در این راستا از مفاهیم قوانین ودانشهای گوناگون بهره می گیرد. مدت زمان زیادی از تدوین آن به عنوان یک دانش قانونمند و مستقل از سایر علوم نمی گذرد البته نمی توان بین علوم و دانشها جدایی محض قائل بود و امروزه تبیین قوانین و نظریات در گرو قائل شدن ارتباط بین دانشهای مختلف است. بعضی معتقدند که ژئومورفولوژی از بستر زمین شناسی و جغرافیا برخواسته است اما در واقع دانشی ا ست که تاثیرات متقابل لیتوسفر - اتمسفر - بیوسفر و دیگر لایه های کره خاکی را مورد مطالعه و تحقیق قرار می دهد و این مطالعه و نتایج آن ما را در یافتن تصویری روشن ازشکل گذشته زمین و روند حاکم بر آن که منجر به ایجاد شکل کنونی شده است یاری می دهد.
در واقع این علم داده های سایر علوم را به صورتی کا ربردی مد نظر قرار داده تا تصویری منطقی از روند شکلگیری ناهمواریهای زمین ارائه دهد. علومی همچون :زمین شناسی - شیمی - فیزیک - زیست شناسی و .... از جمله دانشهایی هستند که این علم را در مسیر ارائه تصویری واضح از اشکال یاری می رسانند . شاید به همین خاطر است که بسیاری از ژئومورفولوژیستهای بزرگ یا شیمیدان بوده اند یا زمین شناس و یا ..... اما در تبیین شکل گیری ناهمواریها اجزا و عناصری نیز مورد استفاده این علم قرار می گیرد که از این قبیلند: اقلیم - دینامیک درونی و بیرونی - ساختمان زمین و اثرات فرسایشی و غیره که هر کدام به نحوی باعث تثبیت و تغیر در اشکال می گردند و نحوه اثر آنها در بسترهای مختلف می تواند متفاوت باشد .اهمیت این دانش از آنجاست که می توانیم به وسیله آن در مورد آینده زمین قضاوت کنیم زمین یعنی مکان زندگی بشر که لازمه استفاده و زندگی درست در آن در برخورد صحیح با آن و برنامه ریزی و آمایش صحیح می باشد و به خاطر همین اهمیت است که امروزه این دانش به صورت رشته ای مستقل در مدارس و دانشگاههای جهان تدریس میشود و هر روز بر تنوع و گوناگونی عرصه ها ی مطالعاتی آن افزوده شده و یافته های آن به صورت کاربردی مورد استفاده سایر علوم قرار می گیرد
زمینریختشناسی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
زمینریختشناسی یا ژئومورفولوژی، شاخهای از رشتهٔ جغرافیای طبیعی است که به بررسی چگونگی بهوجود آمدن اشکال مختلف طبیعی در سطح زمین میپردازد و تغییرات حاصل از عوامل درونی و بیرونی زمین را بر روی این اشکال دنبال میکند تا بتواند رفتار آنها را تبیین نموده، به پیش بینی آینده آن نایل شود. زمین ریختشناسی در ابتدا به وسیلهٔ ویلیام دیویس (۱۸۵۰-۱۹۳۴) جغرافیدان امریکائی شکل گرفت و با تحقیقات ارزشمند جغرافیدانانی نظیر والترپنک، کینگ، لانگبین، لئوپلد،چرلی به قوانین و اصول علمی خود رسید.
زمینریختشناسی علم شناسایی اشکال ناهمواریهای زمین است.
دید کلی
زمینریختشناسی جدید بیشتر مبتنی بر مقایسه سیستماتیک اشکال ناهمواریها و نهشتههایی است که موجب تعیین سن آنها میگردد و همچنین تعیین اشکال اولیه و اصلی ناهمواریها و بالاخره شناسایی فرآیندها و محیط ریختاقلیمی (مورفوکلیماتیک) هنگامی که ناهمواریها را بوجود آوردهاند، مورد توجه است.
همچنین زمینریختشناسی از مطالعات آماری برای بررسی اشکال ناهمواریها بهره میگیرد
و سعی دارد در تحول ناهمواریهای زمین علیرغم پیچیده بودن مساله دینامیک طبیعت، سهم
فرآیندهای مختلف ناشی از آب و هوا و پوشش گیاهی و ماهیت سنگها و ساخت زمین و تغییر
شکلهای زمینساختی (تکتونیکی) و
میراث مراحل اولیه تکامل را از نظر دور ندارد. تاریخچه این علم از دیرباز به وسیله
جغرافی دانان یونانی بیآنکه عنوان مشخصی داشته باشد شناخته شده بود و بعدها در
دوره نوزایی (رنسانس)، لئوناردو داوینچی و برنارد
پالیسی در گسترش آن پیش قدم شدند. لئورناردو واوینچی در یادداشتهای خود از روابط
مهمی که بین ابعاد درهها و رودخانهها وجود دارد سخن میگوید و در سده نوزدهم
زمینریختشناسی یکی از شاخههای نظاممند علوم مربوط به زمین میگردد. سیرتحولی و
رشد •کاربرد زمینریختشناسی در اوایل قرن ۱۹ بوسیله مهندسین هیدرولیک که مامور ایجاد
کانالهای آبی و تنسیق رودخانهها بودند، مورد توجه قرار گرفت و زمینریختشناسی
دینامیکی نیز در تنظیم طرحهای ایمنی و حفاظت راهها مورد توجه مهندسین عمران ناحیهای
واقع شد، از جمله مهندس سورل در سال ۱۸۷۲ نظریه جدیدی در مورد چگونگی تحول و تکامل
و دگرگونی رودخانهها ارائه داد. و مهندس دوس آب شناس معروف در سال ۱۸۴۱ مفهوم
نیمرخ متعادل رودخانهها را بیان داشت. • جنگلبانان نیز به نوبه خود دریافتند که
در جهت مبارزه علیه فرسایش خاک به وسیله سیلابها میتوان از علم زمینریختشناسی
کمک گرفت و به همین منظور در سده نوزدهم درخت کاری حوضههای سیلابی متداول گردید.
• پژوهشهای علمی زمینریختشناسی از اواخر سده ۱۸ آغاز گردیده بود و سوسور اهل ژنو ضمن بررسی
یخچالها و اشکال نهشتههای یخچالی دریافته بود که گسترش یخچالها در گذشته فوق
العاده بیشتر از عصر حاضر بوده است: مطالعات نامبرده در سده ۱۹ به وسیله یک سوئیسی
دیگر به نام آگاسیز دنبال شد. • زمین شناسان نیز به نوبه خود در جهت تعیین تاریخ
زمین شناسی، تحول ناهمواریها را مورد توجه قرار دادهاند. چنانچه در اواخر قرن ۱۸
هوتون مبتکر این روش بوده و تحقیقات نامبرده چند سال بعد به وسیله پلیفر و جیکی و
لئیل تعقیب شده است. در اواسط قرن ۱۹ زمین شناسان انگلیسی اولین کسانی بودن که
مفهوم پیدایش دشتگون را بیان داشتهاند. • در کشور فرانسه ژنرال دولانوئه و مارژری
که اولی توپوگراف و دیگری زمین شناس بود، اشکال کلاسیک ناهمواری ژورایی را با توجه
به ساختهای چین خورده آن بررسی کردهاند و در سال ۱۸۸۸ کتال جالبی تحت عنوان مقدمهای
بر زمینریختشناسی به چاپ رسانیدهاند. • در ایالات متحده، کشف قسمتهای نیمه خشک
غرب به پوول اجازه داد که ضمن بازبینی زمینی کیفیت تخریب رودخانهای را در کانیون
کلرادو تجزیه و تحلیل کند، و همچنین ژیلبرت در این زمینه سازوکار آبهای جاری را
تعیین کرده و ماک جی نیز نقش آبهای جاری سفرهای شکل را بررسی نموده است. • این
قبیل بررسیها بعدا به وسیله ویلیام موریس داویس نظریهپرداز معروف تکمیل گردیده و
نامبرده تئوری معروف چرخه فرسایش را پیشنهاد میکند و با ارائه این نظریه، زمینریختشناسی
وارد مرحله جدیدی میشود و داویس شخصیت علمی جهانی پیدا میکند.
قلمرو زمینریختشناسی
در مطالعه ناهمواریهای پوسته جامد زمین میتوان سه ناحیه به شرح زیر تشخیص داد:
• زمینهایی که در آب فرو رفتهاند (اعماق دریاها و دریاچهها). • زمینهایی که خارج از آب هستند یعنی خشکیها. • ناحیه تلاقی این دو یعنی ساحل که خود قلمرو ویژهای است. انواع زمینریختشناسی • زمینریختشناسی ساختمانی : زمینریختشناسی ساختمانی از ماهیت سنگها و طرز قرار گرفتن آنها و پدیدههایی که از عمل تکتونیک (مانند خمیدگیهای طبقات، شکستگیها، چینها و...) حاصل میشود، بحث میکند که میتوان گفت قسمت عمده شکل گیریهای پوسته زمین به وسیله این علم شناخته میشوند. • زمینریختشناسی فرسایشی: گروه دیگر مانند آبهای جاری، باد، یخچالها که موجب کنده کاری ناهمواریها گشته و کم و بیش موجب تخریب و از بین رفتن آنها میگردند، مطالعه این گونه عوامل، زمینریختشناسی فرسایشی را تشکیل میدهد که گاهی به آن با کمی تفاوت در معنی عبارت زمینریختشناسی دورهای اطلاق میشود .
ارتباط زمینریختشناسی با دیگر دانشها
بین زمینریختشناسی و دیگر دانشها از جمله خاکشناسی، آبشناسی و بومشناسی و آب و هوا شناسایی روابط بسیار نزدیک وجود دارد. زیرا عوامل این قبیل علوم بیشتر در سطح زمین موثرند. به علاوه مطالعات زمینریختشناسی یک ناحیه با دانستن اطلاعات حاصله از علوم ذکر شده آسانتر میگردد.
منابع:
گرفته شده از «http://fa.wikipedia.org/wiki/%D»
ژئومورفولوژی
ژئومورفولوژی یا پیکر شناسی زمین از سه کلمه " ژئو " به معنی زمین و " مورف " به معنی شکل و " لوگوس " به مفهوم شناسایی از ریشه یونانی تشکیل شده است . بنابراین پیکرشناسی زمین درباره مطالعه ناهمواری خشکی ها و کف دریاها و اقیانوس ها صحبت می کند .
ژئومورفولوژی یا پیکر
شناسی زمین از سه کلمه " ژئو " به معنی زمین و " مورف
" به معنی شکل و " لوگوس " به مفهوم شناسایی از ریشه یونانی تشکیل شده است . بنابراین پیکرشناسی زمین درباره مطالعه ناهمواری خشکی ها و
کف دریاها و اقیانوس ها صحبت می کند . پیکرشناسی زمین مانند سایر علوم طبیعی
ارتباط نزدیکی با علوم : زمین شناسی ، خاک شناسی ، اقلیم شناسی ، زیست شناسی و ...
دارد . هدف از این علم مطالعه اجزاء اصلی تشکیل دهنده ناهمواریها می باشد .
هدف از بررسی های ژئومورفولوژیکی ، تشریح توپوگرافی موجود و تفسیر چگونگی شکل یابی
آنهاست . ناهمواری های سطح زمین ابعاد متفاوت از چند سانتی متر تا چندین صد و حتی چندین
هزار کیلومتر دارند . در چنین مطالعاتی ابعاد واحدهایی که باید مورد بحث قرار گیرد
از یک طرف تابع وسعت ناحیه بوده و از طرف دیگر به فرصت مطالعه بستگی دارد .
فرآیندهای اساسی شکل زایی از نظر منشأ به دو دسته تقسیم می شوند :اولی
فرآیندهای درونی است که با ایجاد تغییر در پوسته زمین اسکلت کلی و خطوط اساسی ناهمواری های
زمین را تعیین می کنند . دسته دوم فرآیندهای بیرونی است که ناهمواری های حاصل از
فرآیندهای درونی را دچار تحول کرده و شکل های جدید بوجود می آورند . ماهیت و چگونگی
فرآیندهای درونی مربوط به موقعیت زمین ساختی هر سه زمین در مقیاس جهانی ، منطقه ای و
محلی می باشد و ماهیت و نحوه جریان فرآیندهای بیرونی نیز تابع ویژگی های اقلیم ناحیه
است که نوع و شرایط آن را موقعیت جغرافیایی تعیین می کند . از این رو برای درک و
تفسیر ویژگی های ژئومورفولوژیکی یک ناحیه قبل از هر چیز باید موقعیت آگاهی های عمومی
از ناهمواری ها و شکل زمین ، حاصل تأثیر عوامل متفاوتی مانند اقلیم ، خاک ، پوشش گیاهی ، استعدادهای
کشاورزی و ... می باشند . بنابراین اسم دشت یا جلگه برای یک کشاورز نه تنها پهنه ای
هموار ، بلکه فضایی آسان از نظر استفاده و جا به جایی می باشد ، یا زمینی مساعد
برای فعالیت های کشاورزی را در نظر او مجسم می کند . برعکس نام کوهستان در نظر او
جایی کم و بیش جنگلی یا سنگی با اقلیم خشن ، نفوذپذیری کم ، خاکی فقیر ، بهره
برداری ناچیز و پستی و بلندی های شدید می باشد .
اما پیکر شناسی زمین از این اطلاعات عامیانه که بخش مهمی از آن از ضروریات روزمره زندگی اقتباس شده اند ، فراتر می رود .
در این چشم انداز ، روش اصولی توصیف علمی ناهمواری شامل : شناسایی اجزاء متفاوت
عوارض زمین و چگونگی روابط بین آنها و طبقه بندی این عوارض به صورت سیستماتیک می
باشد . در واقع تجزیه و تحلیل عوامل که ویژگی گروهی از ناهمواری ها را از گروه دیگر
متمایز می سازند و نحوه دخالت آنها را مشخص می کنند قابل تفکیک نیستند .
بنابراین در شناسایی ناهمواری ها با پدیده پیچیده ای سروکار داریم که از تأثیر متقابل و
مداوم عناصر تشکیل دهنده فضای جغرافیایی یعنی ، کره سنگی ، کره هوا ، کره آب و
کره زیستی ناشی می شود .
چنانچه ناهمواری را در رابطه با ساختمان زمین شناسی مطالعه کنیم و اشکال ساختمانی را طبقه بندی و تعریف نماییم با پیکر شناسی ساختمانی
سروکار خواهیم داشت . به عبارت دیگر اصول پیکرشناسی ساختمان زمین به کمک طبیعت سنگ
ها یعنی ساختمان سنگ شناسی و نظم و ترتیب آنها ، یعنی ( ساختمان زمین ساخت )
مورد مطالعه قرار می گیرند .
اگر شکل ناهمواری را با داده های زمین شناسی مقابله نماییم عناصر توجیهی را به سادگی خواهیم شناخت . زیرا اشکال ساختمانی نشان
دهنده مقاومت سنگ ها در برابر فرسایش است . بدین ترتیب که مقاوم ترین سنگ ها ،
اسکلت اصلی ناهمواری را تشکیل می دهند . در حالی که سست ترین آنها در تشکیل چاله
ها و حفره ها شرکت دارند .
جغرافیایی و زمین ساختی آن مورد بررسی و بحث قرار گیرد .
بنابراین پیکر شناسی زمین
در درجه اول داده های ساختمان زمین شناسی را مورد بهره برداری قرار می دهد .
دینامیک بیرونی زمین در ارتباط با شرایط اقلیمی به صور
مختلف عمل می کند . در مرحله ای از عملکرد ب ایجاد حفره ها ، شیارها ، ضمن تغییر شکل ناهمواری های اصلی بر تنوع و خشونت آنها می
افزایند و مواد حاصل از تخریب را به نقاط دور و نزدیک انتقال می دهند . زمانی با
رسوب دادن و تراکم همین مواد تخریبی در نواحی پست از خشونت ناهمواری ها می کاهند و
ارتفاع نسبی را به طور محسوسی کاهش می دهند . با توجه به مسائل فوق آثار دخالت دینامیک
بیرونی در سه چهره برداشت ( حفر ) ، حمل و تراکم ظاهر می شود .
در تغییر مرحله ای اشکال اولیه و تحولات بعدی آنها
، عوامل مختلفی دخالت دارند . مهمترین این عوامل شامل : تغییرات درجه حرارت در بالای
صفر درجه سانتی گراد و یا در حوالی صفر درجه سانتی گراد و آب در حالات مختلف
فیزیکی ( مایع ، جامد و بخار ) و باد و موجودات زنده می باشند . نیروی محرکه این
اعمال مستقیماً از طریق تشعشع خورشیدی یا نیروی جاذبه فراهم می شود . لذا
چگونگی تحول آنها بسیار متفاوت است و در قالب فرآیندهای مختلف فرسایش عمل می کنند . بنابراین می توان آنها را فرآیندهای اولیه
نامید . گروهی دیگر از فرآیندها به شکل عوامل حمل و جا به جایی رسوب ها وارد عمل می شوند
. سرانجام از ترکیب همه فرآیندها سیستم های مختلف شکل زایی به وجود می آیند .
ژئومورفولوژی اقلیمی ، پراکندگی اشکال ناهمواری ها در ارتباط با تقسیمات قلمروهای
اقلیمی در سطح قاره ها مورد بحث قرار می گیرد . ناهمواری ها از اشکال متنوعی
برخوردارند . تنوع اشکال نه تنها در قلمروهای مختلف بلکه در محدوده مشخص طبیعی نیز
مشاهده می شوند . حتی در گستره یک نوع سنگ با ساختمان زمین شناسی یکنواخت این تفاوت ها
به چشم می خورند . مجموعه این ناهماهنگی ها چیزی جز اثر اقلیم در ارتباط با
ساختمان زمین شناسی و سنگ شناسی نیست .
در واقع مشاهده تغییرات مهم در شکل ناهمواری اغلب سنگ ها در محیط های مختلف دخالت مشخص اقلیم را تأیید می نماید . این
دخالت در ارتباط با نوع سنگ و نسبت مقاومت آنها ، ساختمان زمین شناسی ناهمواری ها را به
صورت آشکاری عرضه می نماید .
ژئومورفولوژی مطالعه زمیندیسها و چشم اندازها است که شامل توصیف ، رده بندی ، خاستگاه ،
توسعه و تاریخچه سطوح سیاره ای است. در طی سالهای اولیه این قرن مطالعه مقیاس ناحیه
ای ژئو مورفولوژی فیزیوگرافی نامیده شد ( سالیزبری 1907) . متاسفانه
فیزیوگرافی هم معنی جغرافیای فیزیکی است و این مفهوم د ربحثهایی پیرامون موارد مربوط به
آن هماهنگیها گنگ و پیچیده است. بعضی از ژئو مورفولیژیستها اصول زمین شناختی فیزیو
گرافی مد نظر قرار داده و بر مفهوم نواحی فیزیوگرافیک تاکید کردند( فینمن 1938) .
روشهای مخالف در میان ژئوگرافر ها یکسان فرض کردن فیزیوگرافی با ریخت شناسی خالص و
جدا شدن از بخشهای مابقی زمین شناختی بود. در طی جنگ جهانی دوم ظهورمطالعات
صفاتی فرایند سازی وآب و هوایی منجر به برتری نظر تعداد زیادی از دانشمندان زمین در
مورد اصطلاح ژئو مورفولوژی به منظور پیشنهاد یک روش تحلیلی چشم اندازی نسبت به توصیفی
شد.
در نیمه دوم قرن بیستم مطالعه مقیاس منطقه ای ژئو مورفولوژی –
فیزیوگرافی منطقه ای – به طور عمومی کنار گذاشته شد. راسل ( 1958) کاهش
فیزیوگرافی را به اصطلاح تخصصی آن و تفکیک از مدارک بدست آمده از دیگر نظمها و به طور
عمده از زمین شناسی نسبت داد. اگر چه مفهوم نواحی فیزیوگرافیک در میان زمین شناسان
باقی ماند ( ترنبری 1965 ، هانت 1967) ،زئوگرافرها بیشتربه جزئیات اثرات متقابل بشر / زمین
و موارد کاربردی نمونه سازی و تجزیه و تحلیل سیستمها به ژئو مورفولوژی
علاقمند هستند( کرلی و کندی 1971) .
در اکتشافات سطوح سیاره ای که توسط هیات اعزامی به فضا انجام می شود چشم انداز ژئومورفولوژی ناحیه ای نقطه شروع مورد
نیازتحقیقات علمی بوده است. مطالعات جهانی مارس ( ماچ 1976) ماه ( ام سی کولی و
ویلهلمز 1971)مرکوری ( استروم 1984) و ونوس ( مژورسکی 1980) منجر به شناسایی سطح یونیتسر
استانهای فیزیوگرافیک شد. فلات کلورادو ( (پلیت I -1) یک مثال عالی استان
فیززیوگرافیک زمینی است. پلیت I -1استفاده از چشم اندازدر مقیاس بزرگ را که بر این ناحیه تعریف شده طبیعی متمرکز است نشان می دهد.
اصطلاح مگا ژئومورفولوژی در مارس 1981 در بیست و یکمین سالگرد
اجلاس گروه تحقیقاتی انگلیس معرفی شد. اقدامات این اجلاس ( گاردنر و اسکوگینگ 1983)
آشکار کرد که این مفهوم به خوبی تعریف نشده است. این اصطلاح به وضوح شامل یک
بازگشت توسط ژئومورفولوژیستها یه مطالعه پدیده ها در مقیاس فضایی بزرگ است که از ناحیه تا قاره و سیاره متفاوت است. همچنین شامل
مقیاس زمانی وسیع است . با این حال مگا ژئومورفولوژی صرفا یک اصطلاح مناسب است که
با گذشت تجملات فلسفی دست وپا گیر نشده وبرمطالعات سطوح سیاره ای درمقیاس
بزرگ تاکید می کند.
رابطه متقابل مقیاسهای زمانی و فضایی در ژئومورفولوژی توسط طبقه بندی مقدماتی که در جدول 1-1 نشان داد ه شده ، توضیح داده شده است. البته
یک چنین ترتیب ترکیبات زمینی از قانع کردن دور است. همانطور که توسط اسپارک ( 1971)
بیان شد طبقه بندی ساختمان قراردادی است که برای آسان کردن مباحثات پدیده های
گوناگون با احتمال به خطرانداختن تحریف حقایق است. این برنامه صرفا توضیح می دهد چه
چیزهایی برای مورفولوژیست ها ی بزرگ در اواخر این قرن مشخص شد. ترکیب مرتبه اول
وسیع ، حوزه اقیانوسها و قاره ها بر مقیاس زمانی طولانی تاکید کرده و استنتاج می
کند. ترکیب مرتبه بالای کوچک ناپایدار است. واحد های بنیادی در مراتب مختلف
نمودار می شوند. مفهوم قدیمی نواحی فیزیوگرافیک برای تعیین کردن فرمهای مرتبه دوم
مانند حوزه همه کوهها و یا دشتهای ساحلی مورد استفاده قرارمی گرفت.هویت عظیم موجود
در نواحی فیزیوگرافیک ممکن است فرم مرتبه سوم را تشکیل دهد مانند بالاآمدگیهای
گنبدی .جزئیات طبقه بندی به عنوان تجزیه و تحلیل حرکات برای اکتشاف توضیح پدیده ها
مهم نمی باشد.
این کتاب مگا مورفولوژی را کشف می کند. علم مادر زمین شناسی بر
ترکیبات در مقیاس بزرگ ودر نظم تکنونیکی مرکزیش تاکید می کند. اگرچه طرفداران
اولیه موبیلیزم قشری در مقیاس بزرگ مانند آلفرد وگنر بطور قطعی توسط انجمن اصلی مورد
سرزنش قرار گرفت انگیزه انجام کارهایی که عاقبت علوم زمین را تغییر داد را ایجاد
کرد. مدل تکتونیک صفحه ای که در اواخر دهه 1960 پدیدار شد استقرارژئوفیزیکی
کمی این فرضیه ظریف با توجه دقیق به الگوهای ساختاری در مقیاس بزرگ د رسطح زمین
پیشرفت کرد. البته قصد ندارد که به مطالعات د رمقیاس کوچک را برای زمین شناسی
ساختاری غیر مهم جلوه دهد. یک چنین مطالعاتی اطلاعات زیادی در موردجزئیات تغییر شکل سنگ و
بافت مواد حاصله ارائه می دهد. از اینجا این نکته بدست می آید که علم قابل توجه
از همه مقیاسهای مطالعاتی بدست می آید. دانشمندان در مورد مطالعه یک مقیاس
فضایی با در خطر انداختن پیشرفت دانسته هایشان غفلت کردند.
ژئومورفولوژی اقلیمی
این زیر شاخه از علم ژئومورفولوژی پراکندگی اشکال ناهمواری ها در ارتباط با تقسیمات قلمروهای اقلیمی در سطح قاره ها مورد توجه قرار داده است